ترامپ وتصمیماتی شبیه تصمیمات دولت نهم ودهم در ایران
ظاهرا این اقای ترامپم ادم جالب وبی کله ای است .بدون اینکه فکر عاقبت کارو بکنه فرمان رو امضا میکنه.یاد سالهای 84 تا 92 بخیر .چقدر دستورات ناسنجیده ونپخته صادر شد واجرا هم .حالا بیچاره امریکایی ها هم بدرد ما گرفتار شدند .خدا عاقبت اونا روهم بخیر کنه مثل ما
قطعا برای شما پیش خواهد امد که برای خرید طلا به طلا فروشی مراجعه کنید و پس از پسندیدن طلا ماشین حساب فروشنده و حساب کتاب ان توجه شما را جلب کرده باشد . ولی در این زمان هست که بزرگترین کلاه سر شما میرود .
معنی مثبت شدن رشد اقتصادی مثبت شدن رشد اقتصادی به معنی افزایش تولید ناخالص داخلی و ارزش پولی کالاها و خدمات نهایی تولیدشده توسط واحدهای اقتصادی مقیم کشور در دوره زمانی معین نسبت به دوره قبل از آن است، که البته این افزایش در مجموع حاصل شده است و الزاماً به معنی افزایش تکتک اجزای تولید ناخالص داخلی نیست. حتی ممکن است بخشهایی از اقتصاد با رشد منفی روبهرو بوده باشند اما رشد مثبت و بزرگتر سایر بخشها آن مقدار منفی را جبران کرده باشد. آنچه در ادبیات اقتصادی به رشد اقتصادی یا رشد تولید ناخالص داخلی موسوم است، بر محاسبات به قیمتهای ثابت استوار است. بنابراین وقتی گفته میشود در سهماهه نخست امسال تولید ناخالص داخلی 4.6 درصد نسبت به رقم مشابه در سال گذشته رشد داشته، این مقدار بر اساس محاسبات به قیمتهای ثابت و بدون اثر تغییرات قیمت است. همچنین به طور معمول، دادهها و اطلاعات لازم جهت محاسبه رشد اقتصادی ایران از منابع آماری رسمی مربوطه از قبیل وزارت جهاد کشاورزی، وزارت نفت، اداره آمار اقتصادی بانک مرکزی، سازمان توسعه و نوسازی معادن و صنایع معدنی ایران و وزارت نیرو دریافت میشود.
در زیر رشد اقتصادی را از دهه 80 تاکنون نشان داده ایم:
لازم به ذکر است که مرکز آمار ایران نرخ رشد اقتصادی کل سال 94 را با احتساب نفت یک درصد محاسبه کرد.
واقعا کی می خواهیم یاد بگیریم و رعایت کنیم؟!! خوبه یکی بیاید و عیب و ایراد شما را مثل چماق در سرتان بکوبد و در بوق و سرنا و سایت و تلگرام پخش کند؟!
کمی هم مراعات کنین دیگر. هی دور هم جمع میشوید و موز پوست میکنید و نارنگی به رگ میزنید و آخر سر در بلندگو اعلام میکنید که "جشن قنات عقبافتاده است".
این بیچارهی بدبخت که دست خودش نبوده است که عقبافتاده شده، بماند که مسبب و مقصرش کیست و چیست ولی اولا برچسبزدن کار درست و اخلاقی نیست و دوما شما خودتان را بگذارید جای این طفلکیو تصور کنید ابتدای کار بیایید و در حد کولوسئوم و المپیک و اجراهای یانی تو تاجمحل و آکروپلیس بالا ببرندتون و بعد چنان با سر به زمین بکوبنتان که مسابقه محله و ماستخوری، طناب کشی و شیرینی دانمارکی رویاتون بشود و یا اگر هر دو هفته یکبار بیایند و و به استحضار مبارکتان برسانند که باز هم هوتوتو شدید باید بروید پی کارتان و عینهو توپ فوتبال چونان ضربهای در پهلویتان نوازش کنند که دو ماه 2ماه جلو بیفتید(و یا همون عقب)؛ واقعا چه احساسی داشتید؟!
اصلا مگه چه اجباری است که تصمیم کبری گرفتین که مثل کوکب خانم تو خرج و زحمت بیفتین و گیر دادین به این جشن درمانده و بعد هم میآیید جلوی ملت ضایعش میکنین؟!!والا یک جشن که چیز مهمی نیست که اینقدر وقت خودتان را بیهوده صرف آن میکنید و تا مردم یادشان میرود که جشنی و کشکشی بوده است باز میآیید میگویید که "جشن قنات عقبافتاده است" و توقع بیجا ایجاد میکنید.
هر چند دغدغهمندی شما بزرگواران برای بحث نشاط و سرگرمی و شادابی ما ارزشمند است ولی خوب خدا رو شکر ما همینطوری بی هیچ برنامهای روانمان شاد است و هر چند وقت یک بار با برخی خبرها مثل همین جشن قنات عقبافتاده و بعضی عکسهای سلفی و غیر سلفی خود شما بزرگواران ناخواسته به چالش مانکن میرویم و کلی میخندیم و زمین را چنگ میزنیم و بهمان خوش میگذرد.
خدا وکیلی ما هم راضی نیستیم شما نگران باشید، نهایتا برگزار نشد فدای سرتان خودمان درجا و خودجوش با چارتا بشکن ریز و کمی حرکات موزون(البته در حد مجاز) و یک سیبزمینی آتیشی حلش میکنیم نه خرجی دارد نه جلسهای میخواهد نه این همه دردسر. باز هم اگر راضی نشدید ولوم آهنگ جواد آقای یساری را هم دو شماره بیشتر میکنیم که نگرانیتان کاملا فروکش کند. اجی مجی لاتجری هم نمیخواهد.
مخلص کلام؛ ما آدمهای قدرنشناسی نیستیم و بسیار متشکریم از این همه تلاش و جلسه و چانه زدن و موز و نارنگی و کیک و تیتاپی که برای ما صرف میکنید. خدائیش راضی به زحمتتان نیستیم فقط اگر ممکن است دیگر به این طفلکی هم نگوئید "جشن عقب افتاده" گناه دارد دیگر، تقصیر خودش که نبوده شانس شهر ما هم اینجوری بوده که بعد از 2500 سال یک جشنی قسمتش بوده "عقبافتاده" از آب درآمده است. چه میشود کرد؟!. بعدش هم هنوز که کنسل نشده که بخواهیم آه و واویلا راه بندازیم. فوق فوقش هم قرار شد کنسل بشه با همین تاکتیکی که پیش میروید و یواش یواش مثل خبرمرگ بزرگ خاندان که اولا ز مرغ و خروساش شروع میکننوبعد گاو و گوسفنداش!!!! اعلام کنید تا اون چند دلسوز قنات هم یهوسکته نزنن!! مطمئن باشید مثل همیشه موفق خواهید شد.
امیر ناصر ناصری
:: موضوعات مرتبط:
محلی-منطقه ای ,
,
:: بازدید از این مطلب : 895
مدت زیادی است که(از اوایل سال 95) شبکه های خبری تلویزیون وجرایداغلب در هر روز چندین خبر از انتخابات ریاست جمهوری امریکا وچند وچون این ماجرا وتحلیل گران دست نشان میگویند ومیبافند ومی نویسند ودر اخر هم چنین نتیجه میگیرند که کدام بهتر است .این تبلیغات بحدی غلیظ بود که من نوعی گاهی خودم را برای رای دادن رای الکترال اماده میکردم ؟!و راستش را بخواهید واز شما چه پنهان انقدر غرق میشدم که فکر میکردم در امریکا زندگی میکنم؟!البته این برای لحظاتی مشعوف کننده بود وحتی فرد اصلح؟؟!! راهم انتخاب کرده بودم.یا من بیاد ندارم انتخابات قبلی امریکا را یارسانه ما چندان حساس نشده بود وسراغ ندارم چنین بازار گرمی را در انتخابات امریکا.این را هم بگم که که ایندو از انتخابات ما کپی برداری کردن انهم نمونه سال 88که اینجا بنده خدای میر حسین رای نیاورد واحمدی نژاد رای اورد والبته طرفین هم بی شباهت نبودند؟!واز همین جا به مردم امریکا میگویم که تقلب نشده ونتیجه عین واقعیت است.همچنان که در ایران تقلب نشده بود واگر با من مشورت میکردند به انها اینرامیگفتم.کار نداریم.از این ببعد انتخابات سایر کشورهای بزرگ وپیشرفته را میتوانیم برای مدتها بعنوان سرگرمی و برای خوشی ورفتن به عالم فراموشی تبلیغ کنیم که از دردهای خودمان فراموش کنیم وکیهان وجوان وابتکار ووطن امروز ورسالت و وهمانها که سرمقاله هایشان را در اول برنامه های خبری تلویزیون می بینیم بگویند :اصلاح طلبان (بجز من) کلینتون را میخواستند ونشد واصول گرایان ترامپ را میخواستند وشد.الغرض دیگر بس است وچه جمله زیبایی این اقای روحانی رئیس جمهور محبوب گفت که ((کشور ما خیلی سیاست زده شده است)) بنظرم گاهی برای مردم نان تافتون گنابادی والبته با جزغاله سیاست غنی شده وروغنی میپزند.؟!...... بد نیست حضرات سینه چاک مردم سری هم به نقاط محروم ودور افتاده پایتخت (مثل گناباد)بزنندوببیند که مردم برای نان روزشان معطلند وجوانان برای شغل سرگردانند و چه خانواد های زیادی که ماهی را با دویست هزار تومان سر میکنند ودخلشان کفاف خرجشان را نمیدهد.
#اخوان_ثالث من اینجا بس دلم تنگ است ! و هر سازی که می بینم بد آهنگ است بیا ره توشه برداریم قدم در راه بیبرگشت بگذاریم ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است ؟ بسان رَهنوردانی که در افسانهها گویند گرفته کولبارِ زاد ره بر دوش فشرده چوبدست خیزران در مشت گهی پر گوی و گه خاموش در آن مهگون فضای خلوت افسانگیشان راه می پویند ما هم راه خود را می کنیم آغاز
سه ره پیداست، نوشته بر سر هر یک به سنگ اَندر حدیثی کَش نمیخوانی بر آن دیگر نخستین: راهِ نوش و راحت و شادی به ننگ آغشته، اما رو به شهر و باغ و آبادی دودیگر: راه نیمَش ننگ، نیمَش نام اگر سر بر کنی غوغا، و گر دم در کشی آرام سه دیگر: راه بی برگشت، بی فرجام
من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که می بینم بد آهنگ است بیا ره توشه برداریم قدم در راه بیبرگشت بگذاریم ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است ؟
تو دانی کاین سفر هرگز به سوی آسمانها نیست سوی بهرام، این جاوید خون آشام سوی ناهید، این بد بیوه گرگ قحبهی بیغم که میزد جام شومش را به جام «حافظ» و «خیام» و میرقصید دست افشان و پاکوبان بسان دختر کولی و کنون میزند با ساغرِ «مَکنیس» یا «نیما» و فردا نیز خواهد زد به جام هر که بعد از ما سوی اینها و آنها نیست به سوی پهندشت بیخداوندیست که با هر جنبش نبضم هزاران اخترش پژمرده و پر پر به خاک افتند
بهِل کاین آسمان پاک چرا گاهِ کسانی چون مسیح و دیگران باشد که زشتانی چو من هرگز ندانند و ندانستند کآن خوبان پدرْشان کیست؟ و یا سود و ثمرْشان چیست؟
بیا ره توشه برداریم قدم در راه بگذاریم به سوی سرزمینهایی که دیدارش بسان شعلهی آتش دواند در رگم خون نشیط زندهی بیدار نه این خونی که دارم، پیر و سرد و تیره و بیمار چو کرم نیمه جانی بی سر و بی دم که از دهلیز نقب آسای زهر اندود رگهایم کشاند خویشتن را، همچو مستان دست بر دیوار به سوی قلب من، این غرفهی با پرده های تار و می پرسد، صدایش ناله ای بی نور «کسی اینجاست؟ هَلا! من با شمایم ، های!... می پرسم کسی اینجاست؟ کسی اینجا پیام آورد؟ نگاهی، یا که لبخندی؟ فشار گرم دست دوست مانندی؟» و میبیند صدایی نیست، نور آشنایی نیست، حتی از نگاه مردهای هم رد پایی نیست صدایی نیست الا پِت پِت رنجور شمعی در جوار مرگ مَلول و با سحر نزدیک و دستش گرمِ کار مرگ وز آن سو می رود بیرون، به سوی غرفه ای دیگر به امیدی که نوشد از هوای تازهی آزاد ولی آنجا حدیث بَنگ و افیون است - از اِعطای درویشی که میخواند «جهان پیر است و بیبنیاد، ازین فرهادکش فریاد» وز آنجا میرود بیرون، به سوی جمله ساحلها پس از گشتی کسالت بار بدان سان باز می پرسد سر اندر غرفهی با پردههای تار کسی اینجاست؟ و میبیند همان شمع و همان نجواست که میگویند بمان اینجا؟ که پرسی همچو آن پیر به درد آلودهی مهجور «خدایا به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژندهی خود را؟»
بیا ره توشه برداریم قدم در راه بگذاریم
کجا؟ هر جا که پیش آید بدآنجایی که میگویند خورشید غروب ما زند بر پردهی شبگیرشان تصویر بدان دستش گرفته رایتی زربفت و گوید: «زود!» وزین دستش فُتاده مشعلی خاموش و نالد دیر
کجا؟ هر جا که پیش آید به آنجایی که می گویند چو گل روییده شهری روشن از دریای تر دامان و در آن چشمههایی هست که دایم روید و روید گل و برگ بلورین بال شعر از آن و می نوشد از آن مردی که می گوید چرا بر خویشتن هموار باید کرد رنج آبیاری کردن باغی کز آن گلْ کاغذین روید؟ به آنجایی که می گویند روزی دختری بودهست که مرگش نیز چون مرگ «تاراس بولبا» نه چون مرگ من و تو، مرگ پاک دیگری بودهست
کجا؟ هر جا که اینجا نیست من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم ز سیلی زن، ز سیلی خور وزین تصویر بر دیوار ترسانم درین تصویر عُمَر با سوط بیرحم خشایرشا زند دیوانهوار، اما نه بر دریا به گردهی من، به رگهای فسردهی من به زندهی تو، به مردهی من
بیا تا راه بسپاریم به سوی سبزه زارانی که نه کس کشته، ندروده به سوی سرزمینهایی که در آن هر چه بینی بکر و دوشیزهست و نقش رنگ و رویش هم بدین سان از ازل بوده که چونین پاک و پاکیزهست به سوی آفتاب شاد صحرایی که نگذارد تهی از خون گرم خویشتن جایی و ما بر بیکران سبز و مخمل گونه ی دریا می اندازیم زورقهای خود را چون کُل بادام و مرغان سپید بادبانها را می آموزیم که باد شُرطه را آغوش بگشایند و می رانیم گاهی تند، گاه آرام بیا ای خسته خاطر دوست! ای مانند من دلکنده و غمگین
من اینجا بس دلم تنگ است بیا ره توشه برداریم قدم در راه بی فرجام بگذاریم
دهه اول محرم 1438 هم گذشت.خیلی ها در این دهه توشه معنوی برداشتند وخیلی ها هم که منتظر محرمند عقده دلشان را خالی کردند وریاست وخودنمایی و.... در اوج خودش خودنمایی میکرد.امام حسین وهیات عزاداری هم عالمی دارد.اونی که در بطن کاره در عالمیست.جوانان در دنیای خودشان ،کودکان پیران، زنان ،دختران ،مدهبی ومتدین،متعصب وبی دین،لاابالی ومتشخص،متفکر وبیسواد،روشنفکر وعامی ،معتاد وعرق خوار وخلاصه هر کس از هر طبقه اجتماعی وفرهنگی در این ایام در عوالم خودش بد جوری گرفتار میشود.یاد کتاب شهید شریعتی افتادم که در شب عاشورا در منزل خودش نشسته بود ودر قسمتی از کتاب حسین وارث ادم اورده است:شب عاشورا بود، عاشورای سال 41 گفتم بروم به مجلس روضه ای، از همين روضه ها که همه جا هست و صدايش از هر کوچه و خانه امشب بلند است. ديدم، ايمان و تعصب من به عظمت حسين و کار حسين بيش از آن است که بتوانم آن همه تحقيرها را بشنوم و تحمل کنم. منصرف شدم