با حافظ
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی
وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی   حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی
کام بخشی گردون، عمر در عوض دارد   جهد کن که از دولت داد عیش بستانی
باغبان چو من زین جا بگذرم حرامت باد   گر به جای من سروی غیر دوست بنشانی
زاهد پشیمان را ذوق باده خواهد کشت   عاقلا مکن کاری کآورد پشیمانی
محتسب نمی‌داند این قدر که صوفی را   جنس خانگی باشد همچو لعل رمانی
با دعای شبخیزان ای شکردهان مستیز   در پناه یک اسم است خاتم سلیمانی
پند عاشقان بشنو و از در طرب بازآ   کاین همه نمی‌ارزد شغل عالم فانی
یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمی   کز غمش عجب بینم حال پیر کنعانی
پیش زاهد از رندی دم مزن که نتوان گفت   با طبیب نامحرم حال درد پنهانی
می‌روی و مژگانت خون خلق می‌ریزد   تیز می‌روی جانا ترسمت فرومانی
دل ز ناوک چشمت گوش داشتم لیکن   ابروی کماندارت می‌برد به پیشانی
جمع کن به احسانی حافظ پریشان را   ای شکنج گیسویت مجمع پریشانی
گر تو فارغی از ما ای نگار سنگین دل   حال خود بخواهم گفت پیش آصف ثانی




:: موضوعات مرتبط: اجتماعی-انتقادی -پیشنهادی , علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , محلی-منطقه ای , ,
:: بازدید از این مطلب : 758
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 10 اسفند 1393 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: